Ma vie quotidienne

یادداشت های روزانه

Ma vie quotidienne

یادداشت های روزانه

آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است


عنوان این پست نام کتابیه که به تازگی خوندم، یه رمان کوتاه 108 صفحه ای که داستانش مربوط به ماجرای یک سری حیوان در یه مزرعه ایه که صاحب اون مزرعه به نوعی حیواناتو زیر ظلم و ستم و تحت استثمار خودش قرار داره، شبی از شبها یکی از حیوانات که خوک پیری بوده و به اصطلاح بزرگ همه، سخنرانی قرایی برای حیوانات میکنه که بیایین انقلاب کنیم و صاحب مزرعه (ارباب جونز) رو بیرون کنیم و مزرعه رو مال خودمون کنیم. بعداز مرگ خوک پیر یه روز همه ی حیوانات طی یک اتفاقی ناخودآگاه دست به انقلاب می زنند و ارباب رو از مزرعه بیرونش می کنند، از اینجا به بعد داستان جالب میشه که من بیشتر از این ازش نمیگم فقط چند خطی از متن کتاب رو می نویسم:

اسکوئیلر به سرعت اعدادی پشت سرهم می خواند تا به حیوانات نشان دهد حالا از زمان جونز جوی بیشتر، یونجه ی فراوان تر و شلغم زیادتری دارند، ساعات کمتری کار می کنند و آب آشامیدنی شان گواراتر، عمرشان طولانی تر، بهداشت نوزادان بهتر شده است؛ در طویله کاه بیشتر دارند و مگس کمتر آزار می دهد. حیوانات تمام این مطالب را باور می کردند. در واقع خاطره ی دوره ی جونز تقریبا محو شده بود. می دانستند که زندگی امروزشان سخت و خالی است، اغلب وقت ها گرسنه اند، سردشان است و معمولا جز هنگام خواب، کار می کنند. ولی بی شک روزهای قدیم از امروز هم بدتر بوده است. از این طرز فکر خشنود بودند. به علاوه آن روزها آن ها برده بودند و امروز آزادند و خود مسئله بزرگ ترین برتری زندگی امروز نسبت به گذشته بود و نکته ای بود که اسکوئیلر هیچ گاه از اشاره ی بدان غفلت نمی کرد.
در این روزها دهن های بیشتری برای خوردن باز بود.

قلعه حیوانات - نوشته جورج اورول - ترجمه امیر امیرشاهی - انتشارات امیرکبیر
  • muha mmad
دیروز صبح بوی عید رو حس کردم، هرسال این موقع ها که میشه بوی عید میاد. بوی تازگی، بوی تولد دوباره ی طبیعت، بوی نو شدن همه چی. فقط کاش دلا هم نو بشه، دلِ تموم آدما...
  • muha mmad
چقدر بده که پدرت بهت اعتماد نداشته باشه منظورم اعتماد کاریه اینکه بهش میگی من میتونم فلان کارو انجام بدم بعدش میره به یکی دیگه زنگ میزنه و بعد از چند بار زنگ زدنو نیومدن یارو آخر کار بهت میگه بیا انجامش بده و تو میری درست میکنی چیزی رو که همون یارو گفته سوخته و به درد نمیخوره و باید عوضش کرد.
تازه بعد از این حرفا دوباره یادش میره و میدونم که دوباره اگه یه مشکلی کاری پیش بیاد همین کارشو تکرار میکنه. خوب نیست!!!
آدم باید حتی اگه بچه ش نتونه یه کاری رو هم بکنه تشویقش کنه به اون کار، بهش اعتماد کنه، بهش بگه پسرم من میدونم تو میتونی از پسش بربیای.
  • muha mmad