کار
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ق.ظ
امروز صبح حاجی زنگ زده بود، قبلاهم یکی دوبار زنگ زده بود ولی من جوابشو ندادم گفتم لابد میخواد بگه بیا سرکار؛ منم که میخواستم پروژه رو تمومش کنم گیرش می افتیدم. میگفت که اگه میای بگو که بیمه تو تمدید کنم. منم گفتم آره میام. مجبورم برم پیشش، کارخونه که جور نشد لااقل تا بریم خدمت، بریم پیشش دوسه تومنی جمع کنیم حداقل یه موتور بتونیم بخریم از این دربدری نجات پیدا کنیم.
این هفته برم تکدرسارو بدم هفته ی بعدشم برم سرکار به امید خدا.
- ۹۴/۰۶/۲۴